این سریال هم از فرمول متجانس نبودن آدمها در موقعیتهای بحرانی بهره بردهبود. داستان این مجموعه به سالهای دهه60 و زمان جنگ ایران و عراق برمیگردد. سریال در مورد جوانی به نام اسد است که در تهران قدیم و در محله پامنار زندگی میکند.
اسد با کسی به نام منوچهر (سیاوش طهمورث) که فردی پولدار است و در دروازه شمیران زندگی میکند، آشنایی دارد. اسد به دلیل قاچاق کالا به زندان میافتد و در همین هنگام، پدرش فضلعلی (صدرالدین حجازی) از دنیا میرود؛ پس از مرگ وی دفتر خاطرات پدر به اسد میرسد. اسد با خواندن این دفترچه متوجه میشود در روستایی با نام سلمت آباد در نزدیکی شهر مرزی پاوه، گنج خانوادگی پنهان است و به همین دلیل از زندان فرار میکند تا با پیدا کردن گنج کمکی به خانواده خود کند.
در این میان کارآگاه پلیسی به نام جابر (میلاد کیمرام) مسئول پرونده اسد و دوستش عماد میشود تا از راه آنها بتواند رد یک قاچاقچی سابقهدار و محتکر را در زمان جنگ بزند، اما او در این میان دلباخته خواهر اسد، یعنی مرضیه میشود.
حضور اسد و عماد در جبهه و تلاش آنها برای رسیدن به گنج در بحبوحه جنگ، منجر به خلق صحنههای کمدی میشود. اسد به همراه عماد و منوچهر به دنبال این گنج میرود و در این راه با دختری کرد به نام کژال و همچنین گروهش آشنا میشود.
جابر در تعقیب اسد و عماد خود را به جبهه رسانده، آنها را پیدا میکند و برای پیدا کردن گنج با آنها همراه میشود. زمانی که به گنج میرسند، ارتش عراق به آن منطقه پیشروی کردهاست. اسد، عماد و جابر به همراه کژال و گروهش به جنگ با ارتش عراق میروند و همگی کشته میشوند، به غیر از عماد که جانباز میشود و آن گنج دست نخورده باقی میماند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم